عاطفه چوپان| جان آدمی برای هر فردی ارزشمند است و گذشتن از آن فداکاری زیادی میطلبد. با وجود این در این بین کسانی هستند که جان دیگران را بر خود ترجیح میدهند و برای نجات سایران خود را به خطر میاندازند.
آتشنشانان از این دسته آدمها هستند، آدمهایی که هر روز که از خانه بیرون میروند و نمیدانند که چگونه به خانه برمیگردند و اصلا آیا بازخواهند گشت یا خیر. انسانهایی که دل بزرگی دارند و برای نجات همنوعانشان پا روی راحتی خود میگذارند. این حس همنوع دوستی آنها ما را به ایستگاه شماره ۷ آتشنشانی مشهد واقع در میدان مادر کشاند.
ایستگاهی که یکی از ایستگاههای آتشنشانی مادر به حساب میآید و از این رو در شرح خدماتش علاوه بر اطفای حریق و عملیات نجات، نجات سنگین که شامل غواصی و کوهستان نیز هست، گنجانده شده است.
به محل که میرسیم نیروها تازه از یک عملیات برگشتهاند، سراغ رئیس ایستگاه را میگیریم و او را در محوطه مییابیم. با حمید فرزین شهری که او نیز به همراه همکارانش تازه از عملیات بازگشته است به گفتگو مینشینیم و آنچه در ادامه میخوانید؛ حاصل گپ و گفتی است که از پس خش خش صدای بیسیم آقای رئیس و پیج کردنهای مکرر نام او در بلندگوی ایستگاه تهیه شده است. گفتوگویی که با استرس هر لحظه قطع شدن به علت رخ دادن حادثهای انجام شده است.
در سال ۱۳۵۰ در یک خانواده معمولی در مشهد به دنیا آمدم و سال ۱۳۷۷ با مدرک دیپلم به آتشنشانی پیوستم، زیرا آن زمان با مدرک سیکل و دیپلم نیز در سازمان آتشنشانی نیرو میگرفتند. البته بعدها درسم را ادامه دادم و اکنون مدرک کارشناسی فرماندهی عملیات دارم.
پیش از آنکه به آتشنشانی وارد شوم، دورادور با این حرفه آشنایی داشتم و به این شغل بسیار علاقهمند هم بودم. زمانی که وارد سازمان آتشنشانی شدم، کارم را ابتدا به عنوان یک راننده در ایستگاه شماره ۵ آتشنشانی شروع کردم.
در مدت خدمتم سمتهای مختلفی، چون راننده معاون، فرمانده، سرپرست ایستگاه، رئیس ایستگاه و ... داشتم و این روندی بود که برای همه در سازمان آتشنشانی اتفاق میافتاد و هنوز هم به همین شکل است. رانندگی در زمان حادثه با ماشینهای بزرگ، کار سختی است و توانایی خاصی برای هدایت ماشین میخواهد. بر این اساس بیشتر رانندههای آتشنشانی توانایی بالایی در رانندگی و کنترل بحران دارند.
اگر از سختی کار یک آتشنشان بخواهید بدانید فقط کافی است به این فکر کنید که یک آدم عادی وقتی دچار حادثه میشود از محل فرار میکند، اما آتشنشانان به طرف حادثه میروند. اکثر آتشنشانان هم از لحاظ روحی و هم جسمی آسیب دیدهاند.
به همین دلیل هر چند سال یک بار آتشنشانان به وسیله یک تیم روانشناسی پایش میشوند که در آزمایشهای اخیر نشان داده شده که آن دسته از اعضا که حال روحیشان نیز به نظر خوب بوده است، مشکلات روحی زیادی داشتهاند. دوری از خانواده، قرار داشتن مداوم در موقعیت استرسزا، بحرانهای مکرر و ... هر کدام به تنهایی برای سختی کار یک شغل کافی است، اما در اینجا ما روزانه و مداوم با همه آنها در ارتباط هستیم.
وقتی زنگ خطر به صدا درمیآید، آتشنشانان تنها ۳۵ ثانیه برای آماده شدن زمان دارند حال با این شرایط وقتی که آتشنشان ساعت دو نیمه شب درحال خواب باشد و زنگ خطر به صدا درآید، با میزان فشار و استرس، افزایش ناگهانی دمای بدن، افزایش ناگهانی تپش قلب و ... زیادی روبهرو خواهد شد و تمام این موارد میتواند در اندک زمانی بر جسم و روح هر فرد تأثیرات مخرب و جبرانناپذیری بگذارد.
کار آتشنشانی بیش از همه چیز به علاقه بستگی دارد درغیر این صورت از بعد مادی اگر بخواهیم بسنجیم به خطر انداختن جان خودت و سلب آرامش از خانوادهات با هیچ میزان حقوقی جبران نمیشود. اشتیاق کمک به هم نوع است که باعث میشود یک آتشنشان، آتشنشان بماند.
آتشنشانان در همه جوامع خیلی محبوب هستند. این محبوبیت را روزانه میبینم و در کارهای شخصی خود با هر صنفی که رو به رو میشوم، خوشرفتاری میکنند. در بعضی از کشورها معمولا بیشترین دستمزد مربوط به آتشنشانی است گرچه این شغل را از بعد مادی نمیتوان سنجید و در واقع بیشتر از روی علاقه و نوعدوستی است. بارها نیز اتفاق افتاده است که سربازانی که اینجا را برای خدمت انتخاب کردهاند، پس از اتمام امریه خود درخواست داشتند که باز هم در اینجا فعالیت داشته باشند.
تمام این موارد نشاندهنده کمک به هم نوع است. با این وجود بیشترین صدمه برای یک آتشنشان صدمهای است که به خانواده او وارد میشود. خرید رفتن، بردن بچهها به مدرسه، رسیدگی به امور خانه به تنهایی و ... قسمت معمولی کار همسر یک آتشنشان است.
از طرف دیگر یک آتشنشان که در طی شیفت خود ۴ جنازه سوخته یا چند قطع عضو و مسائلی از این قبیل را دیده است، پس از اتمام شیفت کاری خود با ناراحتی که این اتفاقات برای او به وجود آورده است به خانه میرود.
فشار روحی این موضوعها به حدی زیاد است که نمیتوان آنها را به خانه منتقل نکرد. بیسیم من همیشه همراهم است و حتی وقتی در خانه هم خواب هستم، بیسیم بالای سر من روشن است و مدام منتظر یک صدا هستم تا عملیاتی را اعلام کند و این یعنی حتی چیزی بیشتر از حد استرس خودم را به خانه منتقل میکنم.
وقتی از برخی حادثههایی که از تلویزیون نیز به صورت زنده پخش میشود برمیگردم میبینم همسرم از شدت نگرانی ۱۰ بار با من تماس گرفته است. زندگی ما دیگر عادی نیست و هیچ وقت نمیتوانیم از آن لذت ببریم. از آنجایی که هر روز از نزدیک با هزاران حادثه مواجه میشویم، وقتی قرار است به مسافرت نیز برویم، مدام نگرانیم که آیا شیر گاز را بستهایم، برق وسایل غیرضروری را قطع کردهایم، پنجره را بستهایم؟ یا در حین مسافرت نگرانیم که کوه ریزش نکند یا کسی در رودخانه غرق نشود.
حتی وقتی از کنار یک مدرسه رد میشویم و زنگ مدرسه میخورد، استرس میگیریم. فکر میکنیم حادثه است. اینها زندگی عادی را برای ما و خانوادهمان غیر ممکن میکند و با این کار صدمات روحی و روانی زیادی را به خانوادههای خود نیز منتقل میکنیم.
سختی کار یک آتشنشان اطفای حریق رفتن نیست بلکه این است که تو دیگر نمیتوانی زندگی عادی داشته باشی و از آن لذت ببری. مدام منتظر حادثهام و حادثهها گاهی خیلی دلخراش هستند، مثالی در آتشنشانی هست که میگوید «نگاه کن، ولی دقت نکن»، اما نمیشود.
هیچ چیز از یاد ما نمیرود، همه اتفاقات دلخراش در خودآگاه و ناخودآگاه ما نقش میبندد. من هیچ یک از اجسادی را که در حین عملیات دیدهام فراموش نکردهام و حالا شما فکر کنید که یک آتشنشان با این وضعیت بعد از ۳۰ سال بازنشسته شود.
به هر حریقی که میرویم، نجات افراد اهمیت پیدا میکند. بچهای که در اتاق گیر کرده، خانوادهای که در آسانسور مانده، ساختمانی که دچار دودگرفتگی شده، خودرویی که آتش گرفته همه و همه نیازمند عملکرد سریع و درست یک تیم است و این موضوع هیجان را برای تک تک افراد تیم بالا میبرد.
مردم وقتی از نزدیک حادثه را میبینند کار آتشنشان را درک میکنند. کار تیمی از مواردی است که در حرفه آتشنشانی خیلی مهم است، زیرا در این شغل اگر یک نفر کوچکترین خطایی کند کار کل تیم زیر سؤال میرود. اگر تنها یکی از کوچکترین وسایل مثل کلید آسانسور در کنترل وسایل جا بیفتد و در محل حادثه همراهمان نباشد، مشکل بزرگی ایجاد میشود. به همین علت آتشنشانان مدام تمرینات گروهی متفاوتی دارند تا روحیه کار تیمی در آنان حفظ شود. صبح آتشنشانان این گونه شروع میشود که شیفت جدید ساعت ۷ و نیم وارد ایستگاه میشوند و مراسم صبحگاه برای هر دو شیفت برگزار میشود.
در مراسم صبحگاه شیفت روز قبل باید موارد لازم را به شیفت بعد منتقل کند سپس بیسیمها کنترل میشوند. علاوه بر آن کلاسهای ضمن خدمت درباره مسائل مختلفی که یک آتشنشان ممکن است در عملیات با آن مواجه شود برای نیروها برگزار میشود و تمرینهای عملیاتی زیادی نیز برای نیروها برگزار میشود که این تمرینها در کمکرسانی به مردم هنگام عملیات خیلی مؤثر است.
برای مثال اصول اولیه روانشناسی برای مواقعی که فردی قصد خودکشی دارد و یا اصول اولیه پزشکی برای نجات فردی که پس از تصادف در خودرو گیر کرده است از جمله آموزشهای ضمن خدمت است که با همکاری هلال احمر، اورژانس، استادان روانشناسی و ... انجام میشود.
برای یک آتشنشان هر روز خاطرات متفاوتی ایجاد میشود که هر کدام داستان جداگانهای است. گاه در نهایت یک حادثه با نجات جان افراد به خیر میگذرد و خاطره برای ما شیرین میشود و گاه خاطرات خیلی تلخی برایمان رقم میخورد، اما با این وجود قشنگترین حس برای یک آتشنشان نجات جان آدمهاست.
نجات یک انسان در یک حادثه، حس شیرینی است. بیشتر افرادی که دچار حادثه میشوند پس از آن به دلیل حجم بالای استرسی که به آنها وارد شده است متوجه ما نیستند، اما تعدادی از آنها تشکر میکنند و حتی برای تشکر و خداقوت به ایستگاه میآیند که این حس، شیرین و توصیف نشدنی است.
در واقع باید گفت کمک به همنوع شیرینترین وجه کار یک آتشنشان است. هرچند که خاطرات تلخ و شیرین در کنار هم وجود دارند. خاطراتی که گاهی بر لبان ما لبخند میآورد و گاهی باعث ناراحتی ما میشود. خاطراتی مثل آتش گرفتن یک تانکر سوخت و فوت راننده که هر بار از ذهنم میگذرد مرا ناراحت میکند و یا خاطره نجات یک انسان که مرا خوشحال میکند.
یک بار یک حادثه آتشسوزی در منزل یک دانشجو اتفاق افتاده بود، وقتی برای خاموش کردن آتش رفتیم دود همه جا را گرفته بود، دانشجوی بیچاره بعد از بیدار شدن از خواب بیشتر از اینکه از آتشسوزی ترسیده باشد از ما که با ماسکهای اکسیژن در فضای پر از دود بودیم، ترسیده و سر و صدا راه انداخته بود.
پس از آنکه برای او توضیح دادیم که چه اتفاقی افتاده است، بالاخره آرام گرفت. گرچه خدا با او بود، زیرا اگر همسایهها یک دقیقه دیرتر خبر داده بودند، آن دانشجو کاملا میسوخت. خاطره غمانگیزی را به یاد دارم که هیچگاه نمیتوانم فراموش کنم. روزی برای تصادفی به محل اعزام شده بودیم.
۲ خودرو با هم برخورد کرده بودند و قسمت انتهای خودرو جلویی کاملا جمع شده بود. راننده و همسرش بعد از چند ثانیه شروع به گشتن فرزند خردسال خود کردند و ما پرسیدیم مگر کودکی هم همراه شما بوده؟! که آنوقت فهمیدیم کودک در اثر برخورد خودروها فوت کرده است.
این صحنه به حدی دلخراش بود که مردم با دیدن آن صحنه تصادف را ترک کردند. در این لحظه چه کسی باید جنازه یک کودک را از خودرو خارج میکرد؟ آتشنشان. حوادث گاهی به قدری دلخراش است که بعضی از آنها را حتی نمیتوان تعریف کرد. با تمام این خاطرات تلخ، اما تلخترین آن برای من شهادت همکارانم در حادثه انفجار قطار نیشابور است و این حادثه را هیچگاه از یاد نخواهم برد.
بیشتر تجهیزات آتشنشانی وارداتی است و یک جفت دستکش آتشنشانی حدود ۲ میلیون تومان قیمت دارد. در حالیکه بعضی از لوازم ما با ۷ میلیون خریداری میشود، اما اکنون ۲۰ میلیون تومان شده است. خودروها، نردبانها، پمپها، شیلنگها و ... همگی وارداتی هستند و افزایش قیمت تجهیزات آتشنشانی در حالی است که بودجه در نظر گرفته شده برای این موضوع با کاهش رو به رو است. البته درباره تجهیزات نسبت به زمانی که من کارم را شروع کردم اوضاع خیلی بهتر شده است، اما هنوز به نقطه ایدهآل نرسیدهایم و خیلی با آن فاصله داریم.
گرچه همین میزان پیشرفت برای شهرهای کوچکتر نیز هنوز اتفاق نیفتاده است. زمان رسیدن به حادثه برای ما اهمیت زیادی دارد و یک ثانیه هم برای ما مهم است. وقتی ساختمانی دچار حریق میشود اگر از ۳ دقیقه بگذرد دیگر کار از کار گذشته و حریق گسترده شده است؛ بنابراین از نظر تجهیزات هر چه به روزتر باشیم و هر چه ایستگاهها بیشتر باشد بهتر است چرا که هر ایستگاهی که ساخته شود زمان رسیدن نیرو به حادثه در حد ثانیه کم خواهد شد.
از طرفی زیرساختهای موجود خیلی مشکل دارد و هیچ یک از سازمانها با شهرداری هماهنگ نیستند. چند سالی است که شهرداری با ما همکاری میکند و اگر تغییراتی در دسترسی به خیابانها به وجود آمده باشد به ما گزارش میدهد، اما در سایر موارد وقتی میخواهیم برای اطفای حریق به یک ساختمان وارد شویم میبینیم آب و فاضلاب، مخابرات و اداره برق دسترسیها را بستهاند.
از طرف دیگر ساختمانها هم نظاممند ساخته نشده است. برای مثال در زمان حریق یک هتل ما اصلا نمیتوانیم از هلیکوپتر استفاده کنیم چرا که آن هتل امکان فرود هلیکوپتر را فراهم نکرده است. البته طی ۳، ۲ سال اخیر شهرداری، ساختمانهای بالای ۵ سقف را به دریافت تأییدیه آتشنشانی موظف کرده است.
ساختمانها با رعایت اصول آتشنشانی ساخته میشوند، اما چه فایده! تجهیزات اطفای حریق نیازمند نگهداری است و این نگهداری کمتر اتفاق میافتد. درحالیکه این تجهیزات بعد از یکسال دیگر استفاده نمیشود. گرچه همکاری مردم هم شرط است، اما مشکل بزرگ در زیرساختهاست که برای مواقع ضروری آماده نیست.
خودروهای ما هم که بزرگ است و این کار را سختتر میکند. در منطقه قاسمآباد با وجود اینکه بیشتر خیابانها عریض است، اما تعداد کوچههای بنبست زیاد است و کار را سخت میکند. ما از ساختمانهای مختلف مثل کارگاهها، بیمارستانها، مجتمعهای تجاری و ... بازدید میکنیم و در صورت وجود خطر به آنها اخطار میدهیم حتی پیشنهاد برگزاری مانور و کلاسهای آموزشی رایگان را نیز به آنها میدهیم با وجود این همکاری نمیکنند و این همکاری نکردن به دلیل این است که فکر میکنند حادثه هیچ وقت اتفاق نمیافتد.
ولی واقعیت این است که حادثه هیچ وقت خبر نمیکند. ما قدرت اجرایی نداریم که بتوانیم چنین مراکز پرخطری را پلمب کنیم. فقط میتوانیم بازدید کنیم و به بخش پیگیری نامه بزنیم. آنها نیز به شهرداری ارجاع و شهرداری به واحد خاطی تذکر میدهد.
بارها در حوادث مختلف اتفاق خیلی سادهای افتاده است، اما با وارد عمل شدن مردم، فرد مسدوم قطع نخاع شده یا مشکل بدتری برایش به وجود آمده است. یکی از حوادثی که زیاد اتفاق میافتد، گیر کردن در آسانسور است که بهتر است افراد در این لحظه اگر آگاهی ندارند وارد عمل نشوند چرا که در این موارد ممکن است اتفاق بدتری بیفتد، در هنگام حوادث، نیروهای آتشنشان هم اگر لازم باشد اقدام پزشکی کنند، با هماهنگی اورژانس این کار را خواهند کرد.
از طرفی تجمع مردم در مکان حادثه مشکلات زیادی را به وجود میآورد. حتی وقتی نوارکشی میکنیم مردم از نوارها رد شده و وارد محل حادثه میشوند. گاهی شیلنگ آتشنشانی در دست و پای مردم است و این میتواند خطرآفرین باشد. ۵۰ درصد نیروی ما در این مواقع باید صرف دور کردن مردم از محل حادثه شود و این خیلی بد است، بنابراین باید مردم در این مواقع به جای تماشا از صحنه حادثه دور شوند تا هم ترافیک ایجاد نشود و هم ما بتوانیم راحتتر امدادرسانی کنیم.
* این گزارش چهارشنبه، ۱۱ مهر ۹۷ در شماره ۳۰۸ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.